پی نوشت

می نویسم پس هستم.پس تا هستم خواهم نوشت.

پی نوشت

می نویسم پس هستم.پس تا هستم خواهم نوشت.

عشق را از دست ندهیم

سلام.امروز می خواهم از عشق بگویم.لیکن نه همچون همگان.اینبار می خواهم از گم کردن عشق بگویم.

به قول شاعر : سخت آمده است مبخش آسان.

روی صحبتم فقط به دختران عزیز نیست که با پسران خوب مملکتم نیز هست.

آنگاه که عشق را در چشمان عاشق دوست خود دیدید گمان نبرید که با تمام ابدیتش هر آنچه بکنید او را از شما نمی گیرد.

بگذارید از کلام دختری که با تلخی این تجربه را بیان می کند بگویم :

" هجده ساله بودم که صدای عشق در زندگیم شنیده شد.پسری با تمامی محاصنی که یک دختر می خواهد.راستگو، صادق،فداکار،مهربان. همیشه آماده شنیدن و همیشه با کوله باری از آرامش.

دو سال گذشت و ما نامزد شدیم.و دوسال بعد هم ازدواج کردیم.

همه چیز عالی بود.اون مرد همیشه آماده بود تا ببینه من به چی احتیاج دارم.یکسال دیگر هم گذشت و حتی عاشقانه تر.اگر تب میکردم او می مرد. کم کم این فکر در من شکل گرفت که او همیشه عاشق من خواهد ماند.پس کم کم ابراز علاقه ام کمتر شد.تقاضا هایم بیشتر شد.به صورت عذاب آوری به او حس مالکیت داشتم. و این وضع تا جایی رسید که عشق من عذاب او شد. اما او هنوز عاشق بود و این عذاب را به جان میخرید.

طولانیش نمی کنم.بعد از دو سال کار را به جایی رساندم که با ناباوری شاهد رفتنش شدم.بدون هیچ کلامی و فقط با یک بوسه خداحافظی.شیرین ترین و تلخترین بوسه عمرم.

او رفت به آن سوی دنیا.آمریکا.هنوز چند ماه نگذشته بود که نبودش را حس کردم.تا چند ماه زندگیم اشک بود و آه.تا اینکه طلاق غیابی گرفتم و ازدواج کردم. و حقم را از زندگی گرفتم. پست ترین و کثیف ترین مرد دنیا.دقیقا بر عکس او بود.حتی یکسال هم دوام نیاوردم و طلاق گرفتم. چند سالی در حسرت گذشته تنها ماندم تا اینکه پس از ده سال از یکی از دوستانش شنیدم که برگشته.آره عشق من برگشته بود. اما با یک بچه پنج ساله . دوستش میگفت اون نتونسته بود عشق منو فراموش کنه و زنش با تنفر از سایه این عشق از او جدا شده بود.

نمی دانستم خوشحال باشم یا ناراحت.

چند ماهی جرعت نزدیک شدن به اونو نداشتم.اما از دور مراقبش بودم.تا اینکه یکروز اون من را دید و باور نمی کنید چطور منو بغل کرده بود و میبویید و میبوسید.

از خودم خجالت می کشیدم.

و حالا دیگه میدونم چطور قدر عشق را بدونم.اما قیمت زیادی پرداختم.بدونین که نمی ارزه."

بله دوستان واقعا نمی ارزه.پس همین الان که اینو می خونین پاشین و به کسی که دوستتون داره و دوستش دارین زنگ بزنین و بگین چقدر دوستش دارین و اینو بدونین که همین یادآوری معجزه میکنه.میگی نه امتحان کن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد